بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
عکس : شهید باکری کنار شهید کاظمی
این مثنوی مال سال 75 است
دلنوشتهای است به عشق شهداء
سُکر حضور
تن غرق بخونت عطر لبخند خدا دارد
نگاه چاک چاکت بوی خاک کربلا دارد
تو از پیش شقایقهای پرپر آمدی گویی
و غرق بوسههای تیغ و خنجر آمدی گویی
چه میشد گر مرا هم با خودت همراه میکردی
ز حالاتت مرا هم اندکی آگاه می کردی
چه می شد وقت رفتن می گرفتی دستهایم را
و می کندی ز دام خاک ، دلتنگیِ پایم را
برایم استخوانهایت پیامی آشنا دارد
بجای اشک خون از چشم من چون سیل میبارد
کنارت من به دام افتادم امّا پرگشودی تو
شبیه لالههای سرخ غرق سُکر بودی تو
ز هجرت آتشی جانکاه میافتد به جان من
که میسوزد میان شعله مغز استخوان من
تو هجرت کردهای و من چه تنها مانده ام اینجا
و دور از کاروان لالهها جا ماندهام اینجا
تاریخ : چهارشنبه 92/11/2 | 9:8 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.